۸ دی ۹۶
دلم میخواد زندگیم زودتر وارد مرحلهی آنه در جزیره بشه. حیف که یه جایی بین مرحله آنه در گرین گیبلز و آنه در اونلی گیر کرده. این وسط نمیدونم چرا اینقد عاشق ویندی پاپلرزم.
+کسی نپرسید، ولی ویندی پاپلرز یعنی سپیدار های رقصان در باد. اسم یه خونهای هست که آنه موقتا توش زندگی میکرد. وقتی که بنظرم بیشتر از هر وقتی توی زندگی دغدغههاش مثل موج های کوچولوی اقیانوس بودن. آروم و دلنشین. تازه دانشگاه رو تموم کرده بود، احساساتش رو به گیلبرت گفته بود و حالا نامزد شده بودن، تازه شروع به کار کردن کرده بود و معلم شده بود. با یه دختر بچهی تنها که اون رو یاد کودکی خودش میانداخت وقت میگذروند و باهاش توی سرزمین بی حد و مرز خیال و تصورات پرواز میکرد.
++ولی من بازم عاشق مرحلهی آنه در جزیرهام. دلیلش هم بماند برای یه وقتی که هم یه عالمه حوصله داشتم هم یه عالمه وقت و هم مینیموم غُصه!