۸ اسفند ۹۶
جدیدا یه صفت خیلی بد پیدا کردم و اونم اینه که روی رفتار و صحبت کردنم بیش از اندازه و به طرز خطرناکی حساس شدم و وسواس گرفتم. بعد از هر معاشرتی با هر کسی، هزار و پونصد و چهل و نه بار هی جزئیات رفتارم و صحبت کردنم میاد توی ذهنم و هی میگم نکنه ضایع بودم؟ نکنه اشتباه کردم؟! نکنه درست صحبت نکردم؟ نکنه طرف مقابل منظورم رو اشتباه متوجه شده باشه؟ و هزارتا شک مسخره دیگه!
البته از وقتی که یادمه این صفت رو داشتم...ولی الان چند وقتیه شدیدتر و آزار دهنده تر شده و تقریبا از ۹۹ درصد رفتارام ناراضیام و هی وسواس دارم که باید یه چیز دیگه میگفتم.
بدجور ذهنم رو مشغول میکنه این وسواس...احساس میکنم به اندازهی یه گیاه توی برقراری ارتباط و فهموندن منظورم ضعیف شدم:| البته وقتی از اطرافیان میپرسم همه چیز بنظرشون توی رفتار و صحبت کردنم عادیه... ولی برای خودم همیشه یه جزئیاتی هست که ازشون ناراضی بوده باشم :(
شما تصور کنید واسهی من، با این وسواس، یه سوتفاهم سر مسئله اینکه چه تاریخی به یه کلاس برم پیش اومد و توی این اتفاق هر دو طرف اشتباه متوجه شده بودیم و واقعا تقصیر هیچکس نبود. اما من اصلا نمیتونم شرمندگی اینکه وقت یه نفر رو گرفتم و منتظرش گذاشتم ، رو فراموش کنم:|
واقعا نباید اینجور باشم و واقعا عجیبه که هی این وسواس شدیدتر میشه...