میدونم منی که کنکور دارم نباید بشینم و یه پستی به این اندازه طولانی ، اونم درمورد موضوعی به این اندازه حساس بنویسم، ولی واقعا این مسئله ذهنم رو خیلی وقته که درگیر کرده. مسئله حریم شخصیم در خیلی از موارد که حس میکنم توی جامعه دائما داره بهش بی توجهی میشه. بحث حریم درمورد اینکه یه سری از آدما توی دنیای واقعی با اینکه هیچ شناخت دقیقی از آدم ندارن و مثلا حتی اسم آدم رو نمیدونن ولی یهو یه سری سوالای شخصی عجیب مثل اینکه ترازت چقدره یا مثلا چقدر حقوق میگیری و... رو کلا میذارم واسه بعدا. الان دوست دارم درمورد حریم جسمی صحبت کنم. قبل از همه چیز باید بگم که با توجه به اینکه مسلمانم، قطعا یه قسمت خیلی بزرگی از تعریفم تحت تاثیر قوانین دینی هست که واسهی خودم تعیین کردم. اما به نظرم حتی اگه مسلمان هم نبودم یا یه سری قوانین دینی واسم مهم نبودن، همین تعریف دقیق و مشخص الان رو از این حریم جسمی داشتم بازم. و در واقع هر کسی با هر دین و ملیتی داره. اما نمیدونم چرا تا این حد این مسئله، خصوصا درمورد خانم ها نادیده گرفته میشه. این حجم از (معذرت میخوام واقعا که این کلمات رو به کار میبرم!) بیشعوری و بیدرکی بعضیا از حریم بقیه واسم عجیبه. چند تا مثال خیلی کوچیک از این موارد رو میگم. اولین مثال تا حدودی مربوط به حریم شخصی غیر از حریم جسمی هم میشه.
سال اول دبیرستان بودم که به یه مراسمی از طرف یکی از بستگان دعوت شده بودیم که مختلط بود و چون مراسم شادی بود موسیقی و رقص و اینجور چیزا هم بود و تقریبا هفتاد درصد دخترای جمع حجاب نداشتن، [ که به من واقعا ربطی نداره و به تصمیمشون احترام میذارم:) ] و این وسط یکی از پیرزن های فامیل با نسبت فامیلی خیلییی دور با من، که از نظر عقلی کاملا سالم و هوشیار هم بود، شروع کرد به باز کردن بحث با من که چرا حجاب داری ؟ چرا از جوونیت استفاده نمیکنی؟:)) الان توی جو یه سری مسائل هستی و مدرسه شستشوی ذهنیت داده و فلان و بهمان و قول میدم تا چند سال دیگه تو حجاب رو میذاری کنار و حسرت این روزا رو میخوری :))
یه سوال از شما دارم. به نظرتون واقعا زشت نیست کسی که حتی اسم من رو نمیدونه، توی اولین یا دومین دیدارش با من بخواد درمورد مسئلهی به شدت شخصی مثل پوششم باهام بحث کنه؟ [اتفاقا پیرزن مورد نظر هم حدود بیست سال بود که خارج از ایران و امریکا زندگی میکرد و همین چند روز پیش فوت کرد همونجا.] یا اگه قراره بحث کنه، چرا دائما جوری صحبت میکرد که انگار طرف مقابلش از نظر ذهنی مشکل داره که این تصمیم رو گرفته؟! :)
مثال های بعدیم بیشتر مربوط به مسئله حریم جسمی میشه.
توی همه جای دنیا، این مسئله که دو تا فرد غریبه نسبت بهم باید یه فاصله خاصی رو رعایت کنن ، چه توی تاکسی چه موقع ایستاده صحبت کردن و ... هست و مثلا توی هر کشوری دو طرف یه سری فاصله های خاص رو رعایت میکنن که موقع صحبت کردن باعث اذیت کردن طرف مقابلشون نشن و یه نوع احترام به حساب میاد. چیزی که من رو ناراحت میکنه اینه که به خاطر پوششم و دینم توی کشور خودم با اکثریت مثلا مسلمان (!) ، گاهی اوقات همین حقوق ابتداییم نقض میشه و اگه اعتراض کنم افراد شروع میکنن به نقد کردن دین و عقایدم. در صورتی که قسم میخورم ، اگر حتی مسلمان هم نبودم باز هم این مسائل برام مهم بودن.
نمیدونم تا به حال موقع پول دادن یا گرفتن بقیهی پولتون، تا حالا با این مشکل مواجه شدید که یکی به این بهانه بخواد در حد مثل دست دادن باهاتون تماس برقرار کنه یا نه... بار ها برای خودم پیش اومده و سر همین قضیه بارها از بقیهی پولم ، خصوصا وقتی سکه بوده باشه گذشتم.
اولین بار، از یه مغازه نزدیک کلاس کنکورم خرید کرده بودم و یه مقدار سکه بقیهی پولم میشد و طرف مقابلم یه مرد حدودا پنجاه ساله بود که اصرار داشت پول رو بذاره کف دستم مثلا :)) وقتی که من اولین بار با احتیاط ، انگشت اشاره و شستم رو جلو بردم که سکه ها رو بگیرم داد و هوار راه انداخت که اینقدر سخت نگیر تو قرآن و محمد هم اینقدر سخت نگرفتن که تو سخت میگیری!
فقط به خاطر پوشش من، به خودش اجازه داده بود که این مسئله رو اینجور آنالیز کنه و نه تنها حق رعایت نکردن حریم جسمی من رو به خودش داد بلکه شروع کرد به داد و هوار کردن درمورد دین و عقایدم و پوششم:) باز هم سوال من اینه. چرا یکی باید به خودش اجازه بده که حریم و خط قرمزای یه شخص غریبه رو زیر سوال ببره؟!
مثال بعدی توی همین دید و بازدید های عید اتفاق افتاد. یکی از اقواممون که از بچگی باهاش شوخی داشتم و رابطه تقریبا صمیمی داشتیم و چندسالی هست که به خاطر دانشگاه یه شهر دیگه زندگی میکنه، بعد از حدود پنج شیش ماه اومده بود اینجا و خلاصه طبق عادت شوخی و مزاح همیشگی باهم شوخی میکردیم که یهو یه وسیله رو به شوخی از دستم گرفت و دستامون کاملا برخورد داشت :)) این مسئله رو ذکر کنم که این شخص کاملا میدونه که عقاید من درمورد اینجور مسائل چجوریه. و من همون لحظه با همون لحن شوخی و اینا گفتم که تو نامحرمی و الان هم دستت به دستم خورده و گناه کردی و باید فلان وسیله رو پس بدی. امروز صبح، بعد از چندین روز داشتم باهاش صحبت میکردم که یهو پیام داد که از دستت دلخورم و مگه من هیزم و فلانم که اونجور برخورد کردی. به شدت دلم شکست از این برخوردش. توضیح مختصری بهش دادم که اولا شوخی بوده و دوما واقعا نامحرمی و نباید مثلا بهم دست بدیم و اینا. اما بعدش جوری رفتار کردم که انگار ناراحت نشدم... فقط هم برای اینکه مشکل خانوادگی و دلخوری و این چیزا تو فامیل بوجود نیاد احیانا... اصلا بحث حریم شخصی و قوانین و حد قرمز هایی که برای خودم تعیین کرده بودم رو متوجه نشده بود و اون هم مثل غریبه ها سریعا ربطش داد به پوششم و دینم... بدون توجه به اینکه من قبل از اینکه مسلمان باشم، یه زنم. خیلی قبلترش یه انسانم و مثل همه حق داشتن حریم رو دارم.
من هنوزم با ۱۸ سال سن نمیدونم در برابر این بی احترامی ها چجور باید برخورد کنم. چیزی که من گفته شده اینه که هیچوقت جواب متلکا رو ندم، چونکه اونی که متلک میندازه هر جوابی که بهش بدی خوشحال میشه و با این مسئله کنار اومدم و یه جورایی اصلا واسم مهم نیست. اما واقعا درمورد این برخورد ها و لمس کردن ها هیچ ایدهای ندارم. یکی از عجیب ترین تجربههام رو دوسال پیش داشتم. درست چند قدمی خونه مون بود. ساعت ۸ شب . من یه پوشش کامل داشتم و هیچ مشکلی توی پوششم نبود. خالهم از دانشگاه اومده بود خونهمون و اون هم پوشش واقعا سادهای داشت. یه پسره همینجور مستقیم اومد جلو و یه سری چرت و پرت گفت و لپ من رو کشید. حس اون لحظهم واقعا عجیب بود. عصبانیت بیش از حد و تعجب و تعجب و تعجب و تعجب. خالهم شروع کرد به بحث کردن با اون شخص که من تنها کاری که از دست بر میومد این بود که با عصبانیت دست خالهم رو بکشم و دورش کنم. چیزی که برام روشنه ، اینه که واقعا من حق این رو داشتم که یه واکنش خیلی تند نشون بدم یا حتی چند نفر رو خبر کنم و از اون شخص شکایت کنم. اما سکوت کردم. از حق خودم گذشتم.
هر دفعه که بحث دفاع کردن از حق و حقوق خودمون توی جامعه میشه، به تمام اون سکههایی فکر میکنم که به خاطر اینکه حریمم رعایت بشه نگرفتم. به ماجراهای مختلف دوستام درمورد اینکه دربرابر یه سری لمس ها سکوت کردن و کار درستی بنظر میومده فکر میکنم. به اینکه هر دفعه یکی یهو بحث رو اینجور باهام باز میکنه که مگه عربی که این پوشش رو داری؟ و من لبخند میزنم فقط و بازم سکوت میکنم. به تمام این "بزرگش نکن" ها. به همه این از حقت بگذر ها. هر چند باور قلبی دارم که هیچکدوم از این رفتار ها توی اون دنیا بی جواب نمی مونن... اما واقعا خیلی دوست داشتم که میتونستم حقم رو توی همین دنیا هم بگیرم. چون این سکوت کردن ها و گذشت کردن ها عادت میشه. شاید این مسائل خیلی جدی بنظر نیان، و شایدم واقعا جدی نباشن، اما بالاخره مسائل مهم تری هم ممکنه پیش بیاد و ترسم و غمم واسه همه اوناییه که درمورد اون مسائل هم سکوت کردن...
+میدونم خیلی وقته که تب و تاب هشتگ me too و به اشتراک گذشتن این تجربههای تلخ ، کم شده.. ولی هر کسی که این پست رو میخونه، اگر دلش میخواد، میتونه سکوتش رو دربرابر این جور تجربه ها بشکنه و مثلا توی یه پست درمورد تجربه ها و واکنش ها و احساسات خودش بنویسه:) بلکه یه ذره هم که شده سکوت نکنیم...