ممنون از آمانیتا موسکاریا به خاطر اینکه دعوتم کرد و ممنون از هاتف به خاطر راه اندازی چالش :) توضیحات چالش رو میتونید از اینجا مطالعه کنید!
۱. تقریبا در مورد همه چیز زیادی فکر میکنم. در حدی که واقعا بعضی مسائل ساده کلی ازم وقت میگیرن و باعث سردردم میشن=)) از همه بیشتر روی سوتی دادن حساسم و کوچیکترین سوتی هام رو هزاران بار مرور میکنم و حرص میخورم سرشون.
۲.حس میکنم اگه غلط تایپی یا املایی داشته باشم یا یه کلمه رو اشتباه تلفظ کنم دنیا به آخر میرسه و واقعا واقعا واقعا سر این موضوع خیلی حساسم و چند وقت پیش یه پست دو خطی گذاشته بودم و واقعا نمیدونم چرا اشتباهی تایپ کرده بودم you'll found و هنوزم اعصابم بابتش خورده. یا مثلا وقتی ۱۳ سالم و اینا بود توی یه سایتی فن فیکشن مینوشتم و از غلطای تایپی که به خاطر خستگی و... ایجاد شده بودن بگذریم، یه دونه غلط املایی داشتم و "آروغ" رو "عاروق" نوشتم و اون فن فیکشن متاسفانه یا خوشبختانه تا یه حدودی محبوب بود و مثلا هر فصلش حدود ۲۰۰ تا دانلود داشت و هنوزم که هنوزه بهش فکر میکنم دلم میخواد زمین دهن باز کنه و من رو محو کنه :''')))
۳. خیلی خیلی روی صداقت داشتن طرف مقابلم حساسم و متاسفانه وقتی یکی بهم دروغ میگه از یه دروغ ساده گرفته تا یه دروغ خیلی حرفهای، زمین و زمان دست به دست هم میدن و یه جور خیلی عجیبی دلیل و مدرک تند و تند جور میشه که بفهمم اون شخص بهم دروغ گفته و مسئله عجیب تر اینه که من نمیدونم باید چه واکنشی در مقابل اینکه یکی بهم دروغ گفته و منم فهمیدم باید نشون بدم و نمیتونم به طرف بگم که دروغ گفتی یا اصلا بهش بفهمونم که ناراحت شدم و از درون بهم میریزم=))
۴. از شکلاتای شیرین و مغز مربا دار و شیرینی خامهی متنفرم. از شیرین پلو و رشته پلو و آجیل و کشمش و سیب زمینی و چیزای دیگهای که بنظرم جاشون بیرون برنجه متنفرم:))) قیمه ها رو نریزین تو ماستا-_- جای خلال بادم هم توی غذای پخته شده نیست -_- عاها راستی از گوشت توی خورشت و لپه هم بدم میاد.
۵. وقتی کتاب میخونم حس بویاییم از بین میره:)) مثل آدمی که خوابش برده باشه نمیتونم بویی حس کنم و چندین بار وقتی مامانم بهم سپرده حواسم به غذا باشه ، یهو وقتی برگشته خونه من رو کتاب به دست لابلای دود و شعله های آتیش پیدا کرده:)))
۶.از اینکه لباسام بوی کمد بگیره متنفرم و همیشه قبل از پوشیدن لباسام کلی بوشون میکنم که بوی زیاد موندن توی کمد رو ندن.
۷. اگه اتاقم مرتب نباشه نمیتونم درس بخونم. یعنی حتی اگه لباسای توی کشوم هم مرتب تا نشده باشن نمیتونم درس بخونم:))
۸. اصلا نمیتونم باور کنم کسی واقعا واقعا دوستم داشته باشه یا مثلا به اندازهای که یه شخصی رو دوست دارم، اون شخص هم دوستم داشته باشه:)) مثلا با اینکه با صمیمی ترین دوستم حدود پنج ساله که دوستم ولی هنوزم باورم نمیشه واقعا دوستم داشته باشه :))
۹. با اینکه خودم هیچوقت از پست گذاشتن یا استوری گذاشتن یا آپدیت شدن وبلاگ هیچ کس ناراحت نشدم، حس میکنم بقیه رو زحمت میندازم وقتی که مثلا ستارهی وبلاگم روشن میشه و بقیه مگین "ای وای این دوباره پست گذاشت!"
۱۰. همیشه آهنگام رو روی تکرار میذارم و پیش اومده که مثلا سه روز یا حتی دو هفته یه آهنگ رو گوش بدم :)) مثلا بعد کنکور حدود دو هفته یا بیشتر big girls cry از sia رو گوش میکردم:'))
۱۱. خیلی دوست دارم که هر کتابی که میخونم رو نسخه فیزیکیش رو داشته باشم. کلا از پیدیاف و کتاب الکترونیکی زیاد لذت نمیبرم و فقط از روی اجبار اینجوری کتاب خوندم. با وجود اینکه کتابخونهی خوبی توی جایی که زندگی میکنم نیست که کتابایی که دوست داشته باشم رو داشته باشه، ولی زیاد از کتاب قرض گرفتن از کتابخونه و بقیه خوشم نمیاد و دوست دارم کتابا رو توی کتابخونهم داشته باشم تا هر وقت که دلم خواست برگردم و یه تیکه هایی رو دوباره بخونم یا وقتی بهشون نگاه میکنم یاد خاطرات دورانی که اون کتاب رو خوندم بیوفتم. واسه همینم بیشتر پس اندازم میره برای کتاب تا چیزای دیگه:))
۱۲.در مورد بعضی از آلبوم ها هم دوست دارم نسخه فیزیکیش رو داشته باشم ولی الان به خاطر اینکه خواننده های مورد علاقهم خارجکیان فقط سه تا آلبوم رو نسخه فیزیکیش رو دارم :))
۱۳. بعضی از آهنگا قدرت اینکه من رو بکشن دارن. بدون اغراق میگم. خصوصا سوندترک (آهنگ متن) های فیلمهای هری پاتر. میمیرم باهاشون. اونقدر که حس و حال و خاطره های اون دوران چند سال پیشم رو بهم یادآوری میکنن ( خاطرات و حس و حال خیلی خوبی هم بودن اتفاقا! فقط چون الان دیگه اوضاع اونقدر خوب نیست و اون دوران گذشتن حالم بد میشه...ولی بازم عاشقشونم)
۱۴. وقتی حالم بد باشه باید آهنگ غمناک گوش بدم که حالم بدتر شه :)) چون بعد از اینکه حالم بدتر بشه حالم خوب میشه:)) ولی اگه آهنگ شاد گوش بدم اون لحظه، حالم بد میشه و هیچوقتم دیگه خوب نمیشه :))
۱۵. از اینکه یکی حتی به شوخی یه حرفی بزنه که تبعبض جنسیتی باشه یا نژاد پرستی باشه یا توهین به یه عدهی خاصی باشه متنفرم و این قضیه خیلی ناراحت و عصبانیم میکنه و اگه اون شخص مقابلم قبول نکنه که حتی نباید به شوخی هم اون عبارت رو به کار برد، از چشمم میوفته.
۱۷. فکر کنم که یه نوع خیلی حاد میزوفونیا رو دارم. از صدای ملچ و مولوچ و یا بلند و بلند نفس کشیدن متنفرم. خصوصا صدای ملچ و ملوچ. باورم نمیشه چرا توی تبلیغ چندتا چیپس و... صدای جویدن چیپس رو پخش میکردن. چون واقعا دلم میخواست موقع دیدن اون تبلیغا شنواییم رو از دست بدم تا اینکه به اون صداها گوش کنم. مسئله وحشتناک تر اینه که حتی عزیز ترین فرد زندگیم هم ملچ ملوچ کنه اون لحظه ازش متنفر میشم و اشتهام رو که از دست میدم هیچ، دوست دارم با عصبانیت صحنه رو ترک کنم :)) چندین بار هم سر این قضیه دعوا کردم و خیلی هم متاسفم ولی واقعا دست خودم نیست :'(
۱۸. خیلی غیر منطقیه ولی من حق دارم با بعضی آهنگا همخونی کنم ولی کسی حق نداره اینکار رو بکنه و اگه با یه آهنگی بخونه بهش میگم میخوای قطعش کنم تو بخونی؟ :|
۱۹. بینهایت از بحث سیاسی بدم میاد و از اینکه اسم یه حزب یا گروه یا هر چیز سیاسی دیگهای رو روی خودم بذارم و عین طرفداری از یه تیم فوتبال ازش طرفداری کنم و بگم که اون گروه خاص بی عیب و نقصه و به جای اینکه قبول کنم اون گروه هم یه سری عیب و نقص داره ، برم عیب و نقصای یه گروه دیگه رو داد و هوار کنم و برعکس نکته های مثبت گروه مقابل رو اصلاااا نبینم متنفرم. توی سیاست و حتی خیلی چیزای دیگه خوب یا بد مطلقی وجود نداره. هیچ کس لایق طرفداری بی چون و چرا نیست.
۲۰. از اینکه کتابام رو چه درسی و چه غیر درسی ، تا بکنن یا یه طرف جلد کتاب رو موقع خوندن لول بکنن متنفرم و خیلی ناراحتم میکنه اگه یکی با کتابام اینجور برخورد کنه. ولی چند بار دبیرام اینکارو کردن و من هیچی نگفتم و در درونم دچار عذاب و درد شدم:))
۲۱. واسه نویسنده ها یا خواننده ها و شخصیت های مورد علاقه دیگهم که مسلمان نبودن و فوت شدن فاتحه میخونم.