نمیدونم به خاطر اینکه بهار و اینا شده یا هر چی، یه مدتیه توی بیان دارم تند و تند پست مارمولک میبینم و ملت از تجربههای دوست داشتنیشون با مارمولکهای گرامی مینویسن :'( اونوقت نمیدونم چرا تو خونهی ما مورچه هم دیگه پیدا نمیشه، بلکه زندگیم همچنان بدون هیجان بمونه و دلم بپوسه :'| خلاصه یه سر زدم به پوشههای خاک خوردهی توی کامپیوتر و این عکس چهارسال پیش رو که مارمولک گرفته بودم رو آوردم واستون آپلود کنم که منم پست مارمولکی داشته باشم :دی
پ.ن۱: عاغا یه شایعهی ترسناک درمورد مارمولک ها هست که اگه دم مارمولک یا خود مارمولک رو بچه بخوره یا بیوفته توی غذا ، کشندهست و این حرفا. حدود دو سال پیش تو خونهی ما مارمولک پیدا شد و خالهم داشت تقریبا از ترس دیوونه میشد که اگه خواهرم که اون موقع شیش ماهش بود دمش رو بخوره فلان و بهمان میشه:)) یادمه من اون موقع کلی جست و جو کردم درمورد این مسئله و ثابت شد که این مسئله که مارمولک سمی و کشندهس دروغه و تازه این گوگولیا یه سری حشرات مزاحمم میخورن و اتفاقا خیلی خوبه هر خونهای مارمولک داشته باشه و یه سری از گونههای مارمولک ها هم در خطر انقراض هستن و نباید کشتشون و این سخنان :)) منم مارمولک موجود در عکس رو بعد از اینکه باهاش سلفی گرفتم در دامان طبیعت (نه ببخشید کوچه خیابون :| ) رها سازی کردم :))
پ.ن۲: نمیدونم ایگوانا چقدر مارمولک به حساب میاد ولی یه بارم یه ایگوانای بزرگ رو بدون دستکش در آغوش گرفتم :)) یه بدن سرد و گیگیلی داشت که نگو :)) پاهاشم دور دستم قلاب میکرد :))
پ.ن۳: فیلم مارمولک رو خیلی دوست دارم :| باور کنید حدود هفت یا هشت بار دیدمش و هر بار عین دیوونه ها باهاش خندیدم :'))