مدرس آییننامه رانندگی یک مرد حدودا چهل و پنج سالهاست. از آن دسته آدمهایی است که مثل همه هستند و حرفهای همه را میزنند! جلسهی اول که مراحل آموزش رانندگی و امتحانها و دورههای تئوری و عملی را توضیح میداد لابلایش چندتا شوخی قدیمی و رنگ و رو رفتهی تبعیض جنسیتی قائل شونده(!) ، مثل اینکه خانمها نمیتوانند به راحتی از پس امتحانهای عملی بر بیایند کرد و اکثر دخترها و پسرهای کلاس به شوخیها جوری میخندیدند که انگار اولین بار است این شوخیها را شنیدهایم و قبلا هزار و هفتصد و چهل و نه بار توی اینستاگرام و تلگرام و توییتر و گوگل پلاس و غیره نخوانده بودیم یا اصلا نشده توی خیابانها متوجه جدیت این شوخیها بشویم و اصلا نشنیدهایم که به یک خانم راننده بگویند تو برو پشت ماشین لباسشویی بشین و غیره. با خودم فکر میکنم اگر اعتماد به نفسم بیشتر بود خیلی مودبانه درمورد این شوخیها بحث میکردم، ولی ترجیح میدهم محکوم به عجیب و غریب بودن نشوم و به نخندیدن به شوخیها بسنده میکنم. به خودم یادآوری میکنم که تا چندوقت دیگر قرار است در مقابل شوخیهای ترسناکتری توی دانشگاه سکوت کنم و بعد سکوت کردن را تمرین میکنم.
بحثِ آزادراه میشود. مثالِ مدرس آزادراه خلیج فارس است و بعد نمیدانم از کجا، یک بحث فوق نژادپرستانه درمورد عربها میشود و همه جوری بحث میکنند که انگار خودشان تصمیم گرفتهاند عرب نباشند و مثلا نوزادی که همین الان در عربستان متولد شده دشمنی خاصی با ما دارد! دوباره سکوت میکنم و این بار وقتی بحث کمی سیاسی هم شدهاست و همه دارند بحثهای روتین و بینتیجهی سیاسی میکنند، اسم خلیج فارس و تکه نوری که از پنجره روی موزاییکهای کف کلاس افتاده، روحم را به خاطرهی شنا کردنم در آبیِ فیروزهایِ خلیج فارس میبرد. مایوی پرتقالی رنگم را پوشیدهام و چندین متر دور تر از ساحل، نزدیک توپهای شناور تعیین حدود مجاز شناکردن، شنا میکنم و موهای بلند خرماییام که تا کمرم میرسیدند، روی آب شناورند و از همیشه موج دار تر شدهاند. یک مرغ دریایی بازیگوش روی توپ شناور قرمز رنگ کناریام مینشیند. آفتاب روی پوستم میریزد و ماهی های فسقلی موقع شنا کردن به پاهایم میخورند و با فلسهایشان به من میگویند همینجا بمان! دلم میخواهد تا ابد توی دریا بمانم و وقتم را با خورشید و مرغهای دریایی و ماهیهای فسقلی بگذرانم و از آدمهایی که مثل همه مردم هستند، فقط ترکیب صداهای ناواضحشان از چندین متری با امواج دریا برایم بماند. به آرامی پایم را زیر آب، آن طرف حد مجاز شنا کردن میبرم و بعد احساس سرکشی و آزادی میکنم و توی دلم نخودی میخندم!
چند ثانیه بعد از خاطرهی دلانگیز شناکردن و سرکشی کردن بیرون میآیم و برمیگردم توی کلاس رانندگی با آدمهایی که مثل همه هستند.
پ.ن۱: دوست داشتم متن رو ادامه بدم، ولی ترسیدم هم طولانی بشه و حوصله نداشته باشید بخونید، و هم اینکه اون قسمت رو خوب توضیح ندم! ولی قول میدم درمورد اون یکی قسمت هم به زودی درست و حسابی بنویسم :)♡
پ.ن۲: توی این مدت با اینکه کامنت نذاشتم، ولی تقریبا همهی پستهای کسایی که دنبالشون میکنم رو خوندم :)) فقط چون مجبور میشدم همزمان سی یا چهل تا پست رو همزمان بخونم، فرصت کامنت گذاشتن برام نبود و اگر امکانش بود فقط لایک میکردم:)) قول میدم کم کم درست بشم و مثل قبل بشم :))
پ.ن۳: چندتا فیلم دیدم ولی هیچ کتابی رو فعلا کامل نخوندم! خیلی دوست دارم درمورد کتاب هایی که میخونم و فیلمهایی که میبینم هم بنویسم و تمام تلاشم رو میکنم که این یکی رو هم انجام بدم!
پ.ن۴: رفتم کلاس رانندگی و این هفته اولین کلاس تئوریها بود، و احتمالا پنجشنبه امتحانش هست! اپلیکیشن با سایتی رو میشناسید که سوالای آزمون رو داشته باشه و ازش راضی باشید؟ خودم هنوز چیزی رو امتحان نکردم ولی در نظر دارم حتما قبل امتحان نمونه سوال بخونم :))
پ.ن۵: فکر کنم منظورم رو درمورد آدمهایی که مثل همه هستند ، خوب نرسوندم اصلا! شاید برای این هم یه پست جداگانه بنویسم :)))))