من ته کشیدم. آهنگام ته کشیدن. احساساتم ته کشیدن و حتی دیگه غصه تو دلم نیست. پوچِ پوچِ پوچ شدم. تهیِ تهی. وسط این خلا وحشتناکی که توش گیر کردم dear john رو پلی کردم و آرزو میکنم ای کاش میشد بشینم پشت ماشین و بی مقصد رانندگی کنم و صداش رو تا ته زیاد کنم و اونجاش که میگه
" and I look back and regret , I ignored when they siad run as fast as you can"
از ته دلم هوار بزنم. ولی از اونجایی که گواهی نامه ندارم و حتی اگه داشتمم مطمئنم فرقی نداشت، نشستم توی خونه و یه جوری با غصه میخونم :
"Don't you think 19 was too young to be messed with? the girl in the dress cried the whole way home...."
که نزدیکه اشکام به خاطر شکست عشقیای که توی نوزده سالگی خوردم سرازیر بشن، در حالی که هیچوقت نه شکست عشقی خوردم نه نوزده سالم بوده. به خودم میگم کاش به جای این بلاتکلیفی مسخره و کشدار ، غم شکست عشقی رو داشتم تحمل میکردم و به جاش روح غصهدارم شعر مینوشت مثلا.
کاش بگذره. دیر یا زودش فرقی نداره. فقط بگذره. باور میکنید یه قسمت بزرگی از وجودم باور کرده که قراره تا ابد همینقدر بلاتکلیف باشم؟ اصلا نمیتونم تصور کنم یه روزی دغدغههام از این بلاتکلیفی به چیز دیگهای تغییر کنن. نیاز دارم که از خودم راضی باشم ولی حس میکنم هیچوقت نمیشه. چون همیشه اونقدر پرفکشنیست بودم که یه صدایی از اعماق وجودم هوار میزده که هر کاری کنی کافی نیست. هیچوقت عالی نیستی.
کلا از خودم بدم میاد :'))
اصلا این چه پستیه که دارم میذارم؟ نمیدونم والا.
شمام برید سر درس و مشقتون. ببخشید وقتتون رو گرفتم:'))
پ.ن:عنوان چی میگه؟
I'm shining like fireworks over your sad empty town
- آنیا بلایت