Rock bottom

دیگه آخرشه. آخر هر چی حس وحشتناکیه که میشه داشته باشم و تصمیم گرفتم فردا جدی این وضعیت رو تموم کنم و باهاش بجنگم. دوست نداشتم اینقدر پیش برم توی بد شدن و افتضاح شدن، ولی اینجور شد و اصلا دست خودم نبود. حالا دیگه فرقی نداره چقدر سخت باشه ولی باید تمومش کنم.

تصورش رو بکنین. 

توی دنیایی که شفق قطبی وجود داره و هزارتا ماجرای شگفت انگیز لابلای صفحات کتابا قایم شدن، چرا من باید دلم بخواد بمیرم و همه چیز تموم شه؟

میخوام دوباره با مامانم حرف بزنم. واقعا نیاز دارم که بشینه پای حرفام و نیاز دارم یه اعترافایی بکنم و بگم درمورد بعضی چیزا حق با اون بوده. بگم که چقدر نیاز دارم مطمئن شم بی‌قید و شرط دوستم داره. 

من این افسردگی رو دوست ندارم. 

هیچی این حال رو دوست ندارم.

باید تغییرش بدم.

نمیتونم از غصه بمیرم. نمیشه. نمیخوام.

پ.ن: واسم دعا کنید :') خیلی نیاز دارم :') 


  • آنیا بلایت

پشت آبشار

حتی اگر تمام طول شب را گریسته باشی، باز هم دمیدن صبح برایت نشاط آور خواهد بود

از پشت یه آبشار بلند براتون می نویسم!

Designed By Erfan Powered by Bayan