ویروس عجیب غریب و مقاوم :|

یه فامیل گرامی داریم ما، با اینکه شاغل نیست بچه‌ش رو میفرسته مهدکودک و حتما می‌دونید مهد کودک در واقع مهد بیماری واسه بچه‌هاست -_- انواع اقسام بیماری‌ها رو بچه‌ها میگیرن و تازه چیز زیادی هم یاد نمیگیرن اونجا و به نظر من به جای اینکه چندین ساعت در هفته بچه رو اونجا ول کنی بهتره کلاسای ورزشی و کلا هر کلاس دیگه‌ای که سه چهار ساعت در هفته وقت میگیره بچه رو ثبت نام کنی، چون هم کیفیت کلاسا بهتره و هم کثیفی مهد رو نداره!
داشتم میگفتم؛ این فامیل ما تونتی فور سون [بیست و چهار ساعت هر روز هفته یا به عبارتی همیشه‌ی خدا =)) ] بچه‌ش انواع بیماری ها رو از مهد میگیره و مریضه. جالبی قضیه اینجاست که اصلا رعایت نمیکنه که بچه‌های بقیه رو بیمار نکنه و موقعی که بچه‌ش بیماره میاد مهمونی و هیچ تلاشی هم نمیکنه که بچه‌ش رو دور نگهداره :'| ما تمام سعیمون این بود که به خاطر وی‌وی زیاد باهاشون رفت و آمد نکنیم ولی واقعا نمیشد و مثلا یهو سرزده میومد خونه‌مون یا یه جایی که ما مهمون بودیم -_-
عاغا ما تمام زمستون رو کلی رعایت میکردیم که وی‌وی مریض نشه و با ده ثانیه برخورد داشتن با اون فامیل گرامی یهو میفهمیدیم بازم بچه‌ش سرماخورده و وی‌وی مریض میشد :'| [ تازه خیلی وقتا میگفت آلرژیه و از ما اصرار که نیست و از اون انکار :'))) ]
پارسال توی یکی از همین برخوردا وی‌وی یه جور سرماخوردگی ( باید بهش بگیم سرماخوردگی؟ :| نمیدونم والا :| ) عجیب از این بچه‌ گرفت که اولاش هیچ علامتی جز تب و بدن درد نداشت و بعدا یه سری علایم دیگه مثل لکه‌های قرمز روی پوست و اینا پیدا کرد و علائم بیماریش هی میومدن و میرفتن و بی‌نهایت اذیت شدیم. حالا بعد از کمتر از یکسال یهو من متوجه شدم که ناخن یکی از انگشتای وی‌وی از ریشه داره جدا میشه :'| اون لحظه واقعا داشتم از غصه و وحشت می‌مردم و وقتی به یکی از فامیلامون که پزشک عمومیه نشون دادیم گفت ممکنه ضربه خورده باشه و نگران نباشید. خلاصه اون ناخونه افتاد و همزمان یکی زیرش رشد میکرد و ما همه فکر کردیم که حتما ضربه خورده بوده که یهو دیشب وقتی داشتم دستای وی‌وی رو میشستم دیدم ناخن انگشت وسط اون یکی دستش هم اینجور شده :||| این دفعه واقعا وحشت کردم چون دیگه میدونستم ضربه‌ای در کار نبوده و حتما یه مشکلی هست. کلی گوگل کردم و بیشتر نتایج سرچ‌هام این بود که اینا به خاطر کمبود یه سری ویتامین و ایناست یا یه جور بیماری خود ایمنی! اون آخرا یه جا خوندم که یه جور ویروسه و یه خانم سه تا بچه‌هاش یهو این مشکل رو پیدا کرده بودن و چیز جدی نبوده و با مراجعه به پزشک حل شده.
امروز عصر مامانم وی‌وی رو پیش متخصص اطفال برد و تشخیص ایشون این بود که این ویروس یه جور سرماخوردگیه که از سال قبل توی بدنش مونده  و وقتی علائمش رو گفته متوجه شدن همون سرماخوردگی عجیب و غریب پارسال بوده -_- یعنی واقعا توی این مدت کوتاه اونقدر نگران شدم و اونقدر فکر عجیب و غریب به سرم زد که داشتم نابود می‌شدم :| من نه خون‌ترسی دارم و نه اینجورم که سریع از دیدن یه سری چیزا چندشم بشه یا بترسم ، ولی واقعا روی وی‌وی حساسم و یکی دوبار که زمین خورد و لبش از داخل خون اومد من نمی‌تونستم اصلا نگاه کنم و احساس میکردم هر لحظه ممکنه سکته کنم =')) یا مثلا وقتی کوچیکتر بود و تازه یاد گرفته بود راه بره و با کله و بدجور زمین میخورد و صدا میداد من سکته میکردم هر دفعه و اصرار میکردم باید ببریمش بیمارستان :')) ولی هیچکس به حرف من گوش نمیکرد :| آخر سر خودم در طول شب میرفتم بالای سرش و دائم چک میکردم که حالش خوب باشه :')) یا وقتی تازه به دنیا اومده بود و دو روزه بود، یه بار بعد کلی گریه کردن خوابید و من از بالای سرش تکون نمیخوردم چون واقعا از اون سکوته می‌ترسیدم که توی خواب اتفاقی براش بیوفته :'| حالا بیدار هم که بود و گریه میکرد می‌ترسیدم خیلی گریه کنه و اتفاقی براش بیوفته :')))
واقعا از هرچیزی توی دنیا بیشتر دوستش دارم و تحمل دیدن کوچیکترین چیزی که اذیتش بکنه رو ندارم! خدا رو شکر که این قضیه چیز جدی‌ای نبود، ولی ای‌کاش مردم یاد بگیرن بچه‌های مریضشون رو در ارتباط با بچه‌های دیگه نذارن و بدونن چون بچه‌ی خودشون مریض شده نباید بیخیال باشن و یه بچه‌ی دیگه رو مریض کنن!
+ من  آبله مرغون و سرخچه و اوریون و اینا رو اصلا نگرفتم :| خیلی می‌ترسم این بچه فامیل بگیره و به وی‌وی و بعدش من ویروس رو منتقل کنه :| چند تا از این ویروسای عجیب و غریب رو که وی‌وی گرفته بود من هم گرفتم پارسال -_-
++ یه پست درمورد نادیا مراد پیش‌نویس کردم و سر فرصت منتشر میکنم!!

  • آنیا بلایت

پشت آبشار

حتی اگر تمام طول شب را گریسته باشی، باز هم دمیدن صبح برایت نشاط آور خواهد بود

از پشت یه آبشار بلند براتون می نویسم!

Designed By Erfan Powered by Bayan