من یه آدم بدم که وقتی از درست بودن یه کاری اطمینان دارم و میدونم چقدر انجام دادنش واسم خوبه و میدونم دقیقا باید چیکار کنم، توی ناخودآگاهم یه آنیا بلایت خیلی بزرگ و بدعنق، با لبخند شیطانی و عنبیهی قرمز و دو تا شاخ تیز و یه چنگک تیز ، روی تخت پادشاهی ذهنم نشسته و بهم دستور میده که برعکسش رو انجام بدم وباعث میشه یه فرصت خوب رو خیلی راحت و به طرز باورنکردنیای از دست بدم :'|
پ.ن: برای بار دوم از مرور کردن فصل ۱۰ زیست سوم در رفتم :'| چون آخرین باری که خوندمش از روی iq براش تست زدم و انقدر اشتباه علمی داشت که کلافه شده بودم و اگه یادتون باشه درموردش هم نوشته بودم همینجا. همون موقع هم از خوندنش کلی در رفته بودم تازه و به زور تونستم یه بار بخونمش. میدونم که اگر از روی خیلی سبز تستاش رو بزنم ، اطلاعات نامرتب توی ذهنم خیلی سریع مرتب میشن و اون همه وقتی که قبلا سرش گذاشتم تلف نمیشه، ولی یه نیرویی در درونم نذاشت که مرورش کنم و شرم بر من. :'))
پ.ن۲: عاغا از iq بد نگید ها:)) خودم میدونم یه سری فصلاش خیلی بد هستن، ولی متاسفانه یا خوشبختانه این چند ماه اخیر رو من خیلی iq کار کردم و دیگه گذشته ها گذشته و اگه از بدیش بگید از استرس و غصه میمیرم:))